سرورفرهنگ مترادف و متضادبزرگ، پیشوا، خداوندگار، خواجه، رئیس، سر، سرپرست، سرکرده، صندید، عمید، مخدوم، مهتر، والا ≠ خادم، کهتر، نوکر، بنده، غلام
سروردیکشنری فارسی به انگلیسیboss, captain, cheer, cheerfulness, cheeriness, chief, elder, old man, gaiety, gladness, happiness, head, headman, joy, leader, lightness, lord, master, patron,
سرورلغتنامه دهخداسرور. [ س َرْ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مهتر و رئیس و بزرگ و خداوند. (آنندراج ). خداوند و مهتر و بزرگ و بزرگتر از همه و رئیس وپیشوا. (ناظم الاطباء). رئیس . (زمخش
ثرورلغتنامه دهخداثرور. [ ث َ ] (ع مص ) ثرّ. ثرارت . ثرورت . ثرور ناقه ؛ بسیارشیر شدن و فراخ سوراخ پستان شدن اشتر ماده و همچنین است ثرور عین ، و ثرور طَعنه . || (ص ، اِ) ناقه یا