خوگریلغتنامه دهخداخوگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) اعتیاد. عادت پیداکردگی . عادت یافتگی . (یادداشت مؤلف ). || الفت . انس . الفت یافتگی . انس پیداکردگی . استیناس . (یادداشت مؤلف ) :
تالففرهنگ مترادف و متضاد۱. دلجویی، دمسازی، خوگری، دوستی، الفتگیری، الفتیابی ۲. الفتیافتن، خوگر شدن، خو گرفتن، دمساز شدن، دوست شدن ≠ رمیدن، رمیده شدن
موءالفتلغتنامه دهخداموءالفت . [ م ُ آ ل ِ ف َ ] (از ع ، اِمص ) موءالفة. مؤانست . الفت گرفتن . خو گرفتن . خوگری . معاشرت . (یادداشت مؤلف ). || الفت دادن . (یادداشت مؤلف ). || ساز
الفلغتنامه دهخداالف . [ اِ ] (ع مص ) خوگر شدن . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ص 2) (غیاث اللغات ). الف گرفتن . (مصادر زوزنی ). خوگر شدن و دوستی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ا
الفتلغتنامه دهخداالفت . [ اُ ف َ ] (ع اِمص ) خو کردن و دوستی ، و به لفظ دادن و نهادن و کردن استعمال میشود. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). و نیز با یافتن و داشتن صرف شود. الفة.
انسلغتنامه دهخداانس .[ اُ ] (ع مص ) آرام یافتن به چیزی و بی پژمان شدن . (منتهی الارب ). خو گرفتن و آرام گرفتن بچیزی و الفت گرفتن . (غیاث اللغات ). خوگر شدن . (یادداشت مؤلف ).