خبیبلغتنامه دهخداخبیب . [ خ ُ ب َ ] (اِخ ) نام موضعی است بمصر بنابر قول نصر . ابن السکیت آنرا حلوان مصر آورده است و کثیر آن را در این ابیات نامبرده : الیک ابن لیلی تمتطی العیس ص
خبیبلغتنامه دهخداخبیب . [ خ َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خب وخبب است به معنی بوییدن . (از تاج المصادر بیهقی ).
خبیبلغتنامه دهخداخبیب . [ خ ُ ب َ ] (اِخ ) ابن اِساف بن عنبةبن عمروبن خدیج بن عابربن جشم بن الحارث بن الخزرج بن الاوس الانصاری الاوسی . از صحابیان بوده . ابن اسحاق و موسی بن عقب
خبیبلغتنامه دهخداخبیب . [ خ ُ ب َ ] (اِخ ) ابن اسود. وی از صحابیان بود. عبدان از ابی نمیله از ابن اسحاق آورده : وی از حجازیان و از بنی نجار و مولای ایشان بوده است . سلمةبن فضل و
خبیبةلغتنامه دهخداخبیبة. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) خرقه که از جامه بیرون کنند و بر دست و مانند آن بندند. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). ج ، خبائب . || گوشت بدرازا بریده
خبیبةلغتنامه دهخداخبیبة. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) خرقه که از جامه بیرون کنند و بر دست و مانند آن بندند. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). ج ، خبائب . || گوشت بدرازا بریده
زبیرلغتنامه دهخدازبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن خبیب بن ثابت بن عبداﷲبن زبیر. از راویان حدیث بود، و از عاصم بن عبیداﷲ و هشام بن عروة روایت دارد و یعقوب بن حمید و عتیق بن یعقوب از ا
حبیبلغتنامه دهخداحبیب . [ ح َ ](اِخ ) ابن اسود. مصحف خَبیب است . رجوع بدانجا شود. (الاصابة ج 1 ص 318). و نیز رجوع به حبیب بن اسعد شود.
جبیبلغتنامه دهخداجبیب . [ ج ُ ب َ ](اِخ ) ابن الحارث . محدث است . ابن السکن او را ذکر کرده و گوید: اسناد روایت او صحیح نیست . برخی او را «جبیر» و بعضی دیگر «خبیب » ضبط کرده اند.