بی منتلغتنامه دهخدابی منت . [ م ِن ْ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + منت = منةعربی ) بدون احتیاج به درخواست . بی عرض و نیاز و التماس . بدون قبول احسان . بطور آزادی و اختیار و خالصاًلوجه
بی منتهالغتنامه دهخدابی منتها. [ م ُ ت َ ] (ص مرکب ) (از: بی + منتها = منتهی عربی ) بی منتهی . بی انجام . بی پایان : ور بدل اندیشه از مردم کنی مشغله شان بی حد و بی منتهاست . ناصرخسر
بی منتهیلغتنامه دهخدابی منتهی . [ م ُ ت َ ها ] (ص مرکب ) (از: بی + منتهی عربی ) بی منتها. بی پایان . بی انجام . بی نهایت : به یک دانه گندم در ای هوشیارمسیح است بسیار و بی منتهی است
بیمناکلغتنامه دهخدابیمناک . (ص مرکب ) ترسنده و خائف . (فرهنگ نظام ). ترسناک . (آنندراج ). جبان . (ناظم الاطباء). هراسناک . (یادداشت مؤلف ) : موی سر جغبوت و جامه ریمناک وز برونسو
بی منتهالغتنامه دهخدابی منتها. [ م ُ ت َ ] (ص مرکب ) (از: بی + منتها = منتهی عربی ) بی منتهی . بی انجام . بی پایان : ور بدل اندیشه از مردم کنی مشغله شان بی حد و بی منتهاست . ناصرخسر
بی منتهیلغتنامه دهخدابی منتهی . [ م ُ ت َ ها ] (ص مرکب ) (از: بی + منتهی عربی ) بی منتها. بی پایان . بی انجام . بی نهایت : به یک دانه گندم در ای هوشیارمسیح است بسیار و بی منتهی است
بی سپاسلغتنامه دهخدابی سپاس . [ س ِ] (ص مرکب ) (از: بی + سپاس ) ناسپاس . بیوفا و نمک بحرام . (از ناظم الاطباء). ناشکر. کافرنعمت : ستاینده کو بی سپاسست نیزسزد گر ندارد کس او را بچیز
منتهالغتنامه دهخدامنتها. [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) چیزی به پایان رسیده . (آنندراج ). || آخر. آخرین . پایان . حد ونهایت . انجام و عاقبت . (از ناظم الاطباء). انجام . فرجام . کران . کر
طوبیلغتنامه دهخداطوبی . [ با / بی ] (اِخ ) نام درختی است در بهشت . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). نام درختی است در بهشت که بهر خانه از اهل جنت شاخی از آن باشد و میوه های گوناگون