بالفعللغتنامه دهخدابالفعل . [ بِل ْ ف ِ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + فعل )فعلاً. اکنون . کنون . نقداً. در حال حاضر. هم اکنون . الحال . درین زمان . در این وقت . حالا. مقابل بالمآل .
آشیان بالفعل،کُنام بالفعلrealized nicheواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از آشیان پایه که در عمل یک گونه آن را اشغال کرده است
دولت بالفعلde facto government, government de factoواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که با غلبه بر دولت قانونی بر تمام یا بخشی از کشور حاکمیت مییابد
شناسایی بالفعلde facto recognitionواژههای مصوب فرهنگستانبه رسمیت شناختن ضمنی یک دولت جدید که میتواند مقدمهای برای شناسایی قانونی آن باشد
پیشامد 2incident 1واژههای مصوب فرهنگستانرویدادهایی که بهطور بالقوه یا بالفعل بر سامانۀ ارتباطی اثر منفی میگذارند
في الحقيقةدیکشنری عربی به فارسیواقعا , بالفعل , عملا , در حقيقت , براستي , راستي , حقيقتا , هر اينه , در واقع , همانا , في الواقع , اره راستي