ظریففرهنگ مترادف و متضاد۱. خوشگل، زیبا، قشنگ، لطیف، ملوس، ناز، نازک، نازنین ۲. خوشطبع، شوخ، نکتهدان، نکتهسنج، نکتهگیر ۳. باریکاندام، لاغراندام
ظریفدیکشنری فارسی به انگلیسیairy, exquisite, fragile, frail, gossamer, maidenly, nice, precision, reedy, subtle, superfine, tender, ticklish
ذریفلغتنامه دهخداذریف . [ ذَ ] (ع مص ) ذرف . ذروف . ذرفان . تذراف . رجوع به ذروف شود. || (اِ) اشک روان .
زریفلغتنامه دهخدازریف . [ زَ ] (ع مص ) آهسته و نرم رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زرف . (ناظم الاطباء). || نزدیک شدن به کسی . (از اقرب الموارد). رجوع به زرف