صفرانلغتنامه دهخداصفران . [ ص َ ف َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ صفر. (منتهی الارب ). || نام دو ماه از سال در جاهلیت یکی را از آن دو دراسلام محرم نام نهادند. (منتهی الارب ). محرم و صفر.
وادی القریلغتنامه دهخداوادی القری . [ دِل ْ ق ُ را ] (اِخ ) موضعی است در نزدیک مدینه . (از اقرب الموارد). شهرکی است [ به عربستان ] با مردم اندر میان بیابان نهاده . (حدود العالم ). ناح
همبَسپارش تناوبیalternating copolymerizationواژههای مصوب فرهنگستانهمبسپارش دو تکپار با نسبتهای واکنشپذیری صفر یا نزدیک به صفر که در زنجیرۀ بسپار بهطور یکدرمیان قرار میگیرند
زدنلغتنامه دهخدازدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی
صفرلغتنامه دهخداصفر. [ ص ُ / ص ِ ] (ع اِ) روی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). صُفر؛ روئین که به هندی کانسی گویند. (غیاث اللغات ) : ذکر شهرستان روئین که آن را مدینة الصفر خوانن
پروتئین ضدیخantifreeze proteinواژههای مصوب فرهنگستانپروتئین موجود در برخی موجودات زنده ازجمله ماهیان آبهای سرد که از یخ زدن بافتها در دمای زیر صفر جلوگیری میکند و در تولید برخی محصولات غذایی مانند بستنی کاربر