یافتنگویش اصفهانی تکیه ای: beyuzi طاری: vošt(mun) طامه ای: voštan طرقی: yoštmun کشه ای: voštmun نطنزی: vâyoštan
یافتنلغتنامه دهخدایافتن . [ ت َ ] (مص ) وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج
یافتنیلغتنامه دهخدایافتنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) آنچه لایق یافتن باشد: بیعالکفایة؛ خرید چیزی و ثمنش را به یافتنی سابق که بر شخص باشد حواله کردن . (از منتهی الارب ).
بلندی یافتنلغتنامه دهخدابلندی یافتن . [ ب ُ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) بزرگی یافتن . علو مقام بدست آوردن : بلندی از آن یافت کاو پست شددر نیستی کوفت تا هست شد. سعدی .ستاره ای که درین خاکدان ب
بو یافتنلغتنامه دهخدابو یافتن . [ ت َ] (مص مرکب ) نصیبی یافتن . بهره ای بردن : منت ایزد را که رنجم چون صبا ضایع نشدعاقبت بویی از آن سیب زنخدان یافتم . صائب (از آنندراج ).و بمعنی دوم