پیشگامدیکشنری فارسی به انگلیسیancestor, cutting edge, forerunner, forward, groundbreaking, harbinger, leader, mastermind, pacemaker, pathfinder, pilot, pioneer, point man, precursor, trendse
پیشگامواژهنامه آزاداسم مرکب ، ( پیش + گام ) پیشرو ، پیش قراول ، متقدمان در کار و یا عملی ، و... چیزی یا شخصی که پیشرو است.
پیشگامpioneerواژههای مصوب فرهنگستانبنگاهی که برای اولین بار وارد یک بازار میشود متـ . پیشرو first mover