مشدلغتنامه دهخدامشد. [ م ُ ش ِ ] (اِخ ) علی بن عمربن قزل ترکمانی . رجوع به علی بن عمربن ... و اعلام زرکلی ج 2 ص 683 شود.
علی مشدلغتنامه دهخداعلی مشد. [ ع َ ی ِ م ُ ش ِدد ] (اِخ ) ابن عمربن قزل بن جلال ترکمانی . مشهور به مشد و ملقب به سیف الدین و مکنی به ابوالحسن . شاعر و از امراء بود. وی در سال 602 ه
مخشملغتنامه دهخدامخشم . [ م ُ خ َش ْ ش َ ] (ع ص ) مرد مست بی خبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به متخشم و تخشیم شود.
ارقملغتنامه دهخداارقم . [ اَ ق َ ] (اِخ ) ابن ابی الارقم عبدمناف بن اسدبن عبداﷲ عمربن مخزوم . صحابی رفیعالشأن . فقط شش تن از صحابه بر او در اسلام آوردن سبقت گرفته بودند. سرای ا
عدنانلغتنامه دهخداعدنان . [ ع َ ] (اِخ ) یکی از قبائلی است که انساب عرب بدان منتهی شود. مورخان متفق اند بر آنکه آن از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم است و معظم اهل حجاز به عدنان منسو
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی ربیعة ذی الرمحین ، ابن مغیرةبن عبدالّله بن عمروبن مخزوم مخزومی قرشی . ملقب به قباع . پدر او موسوم به بجیر بود و پیغمبر (ص )
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن هشام بن مغیرةبن عبداﷲبن عمرو بن مخزوم قرشی مخزومی . مکنی به ابی عبدالرحمن . مادر او ام الجلاس اسماء دخترمخربة (مخرمة) و بقول عسقلانی فا