قوقولغتنامه دهخداقوقو. (اِ صوت ) نقل آواز خروس است و چون فارسی است باید با غین (غوغو)نوشته شود. (فرهنگ نظام ). قَوق آواز کردن مرغ بود. (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمه و قَوقاء
قوقولغتنامه دهخداقوقو. (اِ) قوقه است که کلاه و پیراهن باشد. (برهان ) (آنندراج ) : از حشمت سلطانی او تاج فریدون چاوش ورا قبه ٔ قوقوی کلاه است . حکیم سوزنی (ازآنندراج ).رجوع به قو
غوغولغتنامه دهخداغوغو. (اِ) کبوتر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فاخته . (ناظم الاطباء). || تمام . انتها .در آذربایجان ققا به کسر اول و تشدید دوم به کسی گویند که در بازی نوبت وی
قوقوسیلغتنامه دهخداقوقوسی . (اِ) در تداول ، یک تکه از انار پوست کنده . چون لفظ فارسی است با غین صحیح است . (فرهنگ نظام ). قُقُسی . رجوع به قُقُسی شود.