ضففلغتنامه دهخداضفف . [ ض َ ف َ ] (ع ، اِمص ، اِ) بسیاری عیال . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || تناول طعام با مردم . || بسیاری دست بر طعام ، و منه الحدیث : اَحَب ﱡ الطعام ما
ذففلغتنامه دهخداذفف . [ ذَ ف َ ] (ع مص ) خسته را کشتن . مجروح را بقتل رسانیدن . || سرعت و شتاب کردن در کاری .
زففلغتنامه دهخدازفف . [ زَ ف َ ] (ع مص ) بسیارزف شدن شترمرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دارای پرهای ریزه شدن شترمرغ . (ناظم الاطباء).
حوبةلغتنامه دهخداحوبة.[ ب َ ] (ع اِ) مادر. (ناظم الاطباء). || قرابت از سوی مادر. (اقرب الموارد). || زوجه . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد): ان لی حوبة اعولها؛ ای ضففة و عیالا. (اق
ضفلغتنامه دهخداضف . [ ض ُف ف ] (ع اِ) چیزکیست مانند کنه تیره و خاکستری رنگ هرگاه میگزد بر پوست آبله برمی آید. (منتهی الارب ). شب گز. (مهذب الاسماء). ج ، ضِفَفة.
نسياندیکشنری عربی به فارسیضعف حافظه بعلت ضعف يا بيماري مغزي , فراموشي , نسيان , از خاطر زدايي , گمنامي