شاهکاردیکشنری فارسی به انگلیسیchef-d'oeuvre, coup, feat, magnum opus, masterpiece, masterstroke, tour de force, work of art
شاهکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه آفریده، اثر، کار استادانه، کار هنری، اثر هنری، مطلوبکلکسیونرها حماسه، دلاوری
شاه کارلغتنامه دهخداشاه کار. (اِ مرکب ) شاکار. کار بزرگ . (برهان قاطع). || کار بی مزد باشد که مردم را بزور بر آن دارند. (فرهنگ سروری ). بمعنی بیگار است که کار فرمودن بی مزد باشد یع