صندوقگویش اصفهانی تکیه ای: sanduq طاری: sendöq طامه ای: sandoq/ ganǰa طرقی: sendöq کشه ای: senduq نطنزی: sandoq /yaxdun
صندوقدیکشنری عربی به فارسی( ) جعبه , قوطي , صندوق , اطاقک , جاي ويژه , لژ , توگوشي , سيلي , بوکس , مشت زدن , بوکس بازي کردن , سيلي زدن , درجعبه محصور کردن , احاطه کردن , درقاب يا چهار چ
سندوقسلغتنامه دهخداسندوقس . [ س َ ق ِ ] (معرب ، اِ) بلغت یونانی سرنج را گویند. و آن رنگی باشد که نقاشان و مصوران بکار برند و سوختگی آتش را نافع است . (برهان ) (آنندراج ). اسرنج .
سندوقسلغتنامه دهخداسندوقس . [ س َ ق ِ ] (معرب ، اِ) بلغت یونانی سرنج را گویند. و آن رنگی باشد که نقاشان و مصوران بکار برند و سوختگی آتش را نافع است . (برهان ) (آنندراج ). اسرنج .
صندقیسلغتنامه دهخداصندقیس .[ ] (معرب ، اِ) اُسرَنج . (فهرست مخزن الادویه ) سندوقس . رجوع به اسرنج شود.
اسفیداج محروقلغتنامه دهخدااسفیداج محروق . [ اِ ج ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرنج . اسرنج . سُنج .زرقون . زنجفر. سندوقس . (برهان ). اسلیقون . سلیقون .
زرجونلغتنامه دهخدازرجون . [ زَ ] (معرب ، اِ) زرگون . زرقون . سرنج . اسرنج . سلیقون . سندوقس . اسرب محروق . اسفیداج محروق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).رنگی است که نقاشان بکار برند.