درخشانفرهنگ مترادف و متضادبراق، تابان، تابنده، درخشنده، رخشنده، ساطع، فروزنده، مشعشع، منور، نورانی ≠ بینور
درخشاندیکشنری فارسی به انگلیسیaflame, alight, bright, brilliant, luminosity, flame, gay, glancing, glittery, luminous, lustrous, radiant, refulgent, resplendent, rose-colored, rosy, scintill
درخشانلغتنامه دهخدادرخشان . [ دُ / دَ / دِ رَ ] (نف ) درفشان . درخشنده . رخشان . تابان .روشنی دهنده . (برهان ). لرزان و تابان . (غیاث ) (آنندراج ). لامع. نوربخش . ضیاپاش . (ناظم ا