خار بینیلغتنامه دهخداخار بینی . [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در بین دو استخوان فک بالا سوراخ قدامی حفره های بینی است . در پائین این سوراخ برجستگی کوچک استخوانی است موسوم به خار ب
خیرلغتنامه دهخداخیر. [ خ َ/ خی ] (ع مص ) تفضیل دادن کسی را بر کسی دیگر. (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). منه : خار الرجل عنی ؛ خیره خِیراً، خَیراً، خِیَر. خ
خیرلغتنامه دهخداخیر. [ خ َ ] (ع اِ) نیکوئی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خوبی . مقابل شر : ز دلها مردمان را خیر باشد. فرخی .یار تو خیر و خرمی چون پارسا
مهینلغتنامه دهخدامهین . [ م ُ ] (ع ص ) (از «هَ و ن ») نعت فاعلی از اِهانة. خواری بخش . خوارکننده : و له عذاب مهین . (قرآن 14/4). غث و سمین و معین و مهین آن را وزنی ننهد. (سندباد
پاداشلغتنامه دهخداپاداش . (اِ) (از پهلوی پات دَهِشن ، مطلق جزا و مکافات . مرکب از دو جزء پات ، از اصل پئیتی + دَهِشن ) پاداشن . پاداشت . مطلق مکافات و جزا اعم از خیر و شر. مکافات
خوشدلیلغتنامه دهخداخوشدلی . [ خوَش ْ / خُش ْ دِ ] (حامص مرکب ) دلخوشی . شادی . شادمانی . نشاط. خرمی . شنگی . عشرت : در عمر تنم به خوشدلی زیست آگاه نشدکه عاشقی چیست . امیرحسینی ساد
گراییدنلغتنامه دهخداگراییدن . [ گ َ / گ ِ دَ ] (مص ) (از: گرای + یدن ، پسوند مصدری ). رغبت و خواهش و میل کردن . (از برهان ). متمایل بودن و شدن : چه نیکو سخن گفت دانش فزای بدان کت ن