حرادلغتنامه دهخداحراد. [ ح ِ ] (ع مص ) کم شیری شتران . محارده : حراد ابل ؛ کم شیر شدن شتران یا بند آمدن شیر آنها.(منتهی الارب ). حاردت الناقة؛ قل لبنها : فحارد فان مولاک حارد نص
حرادهلغتنامه دهخداحراده . [ ] (اِخ ) نام یکی از منازل بنی اسرائیل است در دشت (تورات سفر اعداد 33:24 و 25) و دور نیست که همان کوه حراده باشد که در وادی عین واقع، و تخمیناً بقدر سف
حرادیلغتنامه دهخداحرادی . [ ح َ دی ی ] (ع اِ) ج ِ حُردی ّ. بندهای نی که بر تیرهای سقف اندازند. حُردی ّ یکی . (منتهی الارب ).
حرادهلغتنامه دهخداحراده . [ ] (اِخ ) نام یکی از منازل بنی اسرائیل است در دشت (تورات سفر اعداد 33:24 و 25) و دور نیست که همان کوه حراده باشد که در وادی عین واقع، و تخمیناً بقدر سف
حرادیلغتنامه دهخداحرادی . [ ح َ دی ی ] (ع اِ) ج ِ حُردی ّ. بندهای نی که بر تیرهای سقف اندازند. حُردی ّ یکی . (منتهی الارب ).
محاردةلغتنامه دهخدامحاردة. [ م ُ رَ دَ ] (ع مص ) حراد. (منتهی الارب ). اندک شیر شدن اشتر. (زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). کم شیر شدن شتران و یا بند آمدن شیر آنها. (منتهی الارب ). ||