ترفهلغتنامه دهخداترفه . [ ت َ رَف ْ ف ُه ْ ] (ع مص ) آسودگی و دولتمندی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). برآسوده و تن آسان شدن . (ناظم الاطباء). استراحت و تنعم . (از اقرب الموارد) (ا
ترفهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آسایش، تنآسانی، آسودن، رفاه، رفاهزدگی ۲. اسایش داشتن، آسودهبودن ۳. در رفاه بودن
طرفهفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدیع، بکر، تازه، نو ۲. شاذ، شگفت، عجیب، کمنظیر، کمیاب، نادر ۳. شوخ، ظریف ۴. بازیگر، چشمبند، مشعبد ۵. حقهباز، نیرنگیاز ۶. نیک، نیکو ۷. زیبا، دلنشین، خوشآیند ۸
طرفهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمنزل نهم از منازل قمر پس از نثره: ◻︎ نثره به نثار گوهرافشان / طرفه ز طرف دگر زرافشان (نظامی۳: ۴۶۱).
طرفهفرهنگ انتشارات معین(طُ فِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چیز تازه و نو و خوشایند. 2 - شی عجیب ، شگفت آور. 3 - (ص .) معشوق . 4 - شعبده باز، حقه باز.
ترفةلغتنامه دهخداترفة. [ ت ُ ف َ ] (ع اِ) تازگی از نعمت و آسایش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نعمت . (اقرب الموارد). نعمت و فراخی عیش . (از المنجد). || طعام خوشمزه . || تحفه و ار
تافهلغتنامه دهخداتافه . [ ف ِه ْ ] (ع اِ) چیز حقیر و اندک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حدیث : کانت الید لاتقطع فی الشی ٔ التافه . (منتهی الارب ).
تحفهلغتنامه دهخداتحفه . [ ت ُ ف َ ] (اِخ ) زنی از اولیات بود. در آغاز کنیزو نوازنده ٔ عود بود، پس از آن عاشق پیشه شد و او را بگمان اینکه دیوانه شده است به تیمارستان بردند. سری س
تحفةلغتنامه دهخداتحفة. [ ت ُ ف َ/ ت ُ ح َ ف َ ] (ع اِ) ج ، تُحَف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ج ، تحائف . (قطر المحیط). هدیه و ارمغان . (منتهی الارب ) (ناظم الا
ترفةلغتنامه دهخداترفة. [ ت ُ ف َ ] (ع اِ) تازگی از نعمت و آسایش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نعمت . (اقرب الموارد). نعمت و فراخی عیش . (از المنجد). || طعام خوشمزه . || تحفه و ار
تناعملغتنامه دهخداتناعم . [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) تن آسان گردیدن و تن آسان نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ترفه . (اقرب الموارد).
اطروفیالغتنامه دهخدااطروفیا. [ اَ ] (معرب ، اِ) آطروفیا. کلمه ای است یونانی مرکب از: «آ» ، حرف نفی و سلب + «ترفه » ، بمعنی غذا که پس از ترکیب بصورت اتروفیا ، یا اطروفیا نوشته می شو