التیاملغتنامه دهخداالتیام . [ اِ ] (ع مص ) (از «ل ٔم ») التآم . کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن . (منتهی الارب ). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم . (غیاث اللغات
التیاملغتنامه دهخداالتیام . [ اِ ] (ع مص ) (از «ل وم ») نکوهیده شدن . || نکوهش پذیرفتن . (منتهی الارب ).
التیامفرهنگ انتشارات معین(اِ تِ) [ ع . التئام ] 1 - (مص ل .) بهبود یافتن زخم . 2 - (مص م .) سازگاری میان دو چیز. 3 - (اِمص .) به هم پیوستگی .
تسکیندهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی سکیندهنده، مسکن، آرامبخش، ضددرد، تببر، التیام بخش پماد، مرهمگونه موجب آرامش خاطر، دلارام، دلنواز
درمان کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ان کردن، مداوا کردن، شفادادن، بهبود بخشیدن، چاره کردن، بههم آوردن، معالجه کردن، التیام بخشیدن (دادن)
مجروح کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. زخمی کردن، زخم زدن، زخمدار کردن ۲. جریحهدار کردن، فگار کردن ۳. آزردن، آزردهخاطر کردن ۴. آسیب رساندن، صدمهزدن ≠ التیام بخشیدن
جارالنهرلغتنامه دهخداجارالنهر. [ رُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) رستنیی باشد مانند نیلوفر که پیوسته در نهرها و آبهای ایستاده روید و اندکی از آب نمایان شود. طبیعت آن سرد و تر است و به عربی
تسکینفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرامش، التیام، تخفیف، تسلی ۲. دلجویی ۳. فروکش ۴. آرامش بخشیدن، آرام کردن ۵. تسلی بخشیدن، تسلی دادن