آب قندلغتنامه دهخداآب قند. [ ب ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شربت قند. || قسمی خربزه بکاشان بسیار شیرین و نازک .
آب قندفرهنگ انتشارات معین(بِ قَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - شربت قند. 2 - قسمی خربزه کاشان که بسیار شیرین و لطیف است .
دورنگهلغتنامه دهخدادورنگه . [ دُ رَگ َ / گ ِ ] (ص نسبی ) دارای دولون . صاحب رنگی با رنگ دیگر: چای دورنگه در تداول کودکان ؛ استکان چای که در نیم زیرین آن آب گرم قند در آن حل شده ری
کیدلغتنامه دهخداکید. [ ک َ ] (اِخ ) نام نوشابه ٔ بردعی بوده که قیدافه معرب آن شده ، و اصل درآن کندابه یعنی آب قند بوده است ، نوشابه نیز به همان معنی است و قند معرب کنداست . (ان
نوشیدنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نوشابه، آشامیدنی، شراب، مشروب، شربت، اشربه، اکسیر آب، آبمعدنی، آب قند نوشیدنی گرم، قهوه، نسکافه، چای، شیرکاکائو، تیبگ معجون، آبمیوه، افشره، نکتار
نوچلغتنامه دهخدانوچ . (اِ) درخت کاج . (ناظم الاطباء). ناژ.ناژو. ناز. نوژ. نوز. رجوع به ناژ شود : زیب زمانه باد ز تاج و سریر توتا هست زیب بستان از سرو و بید و نوچ . مجد همگر.||