خنگواژهنامه آزاد(kheng) به معنی بهانه گیری و آرام نگرفتن کودک. مثال:بچه خنگ شده بود بردمش پارک. توجه: خنگ به این معنی هیچ ارتباط معنایی باواژه (کودن) ندارد. (خِنگ) معمولاً با خ
خنجواژهنامه آزاد(جنوب پارس) (به کسر خ، سکون نون و جیم) چنگال جانوران، پنجه؛ پنجه کشیدن به خصوص با ناخن تیز.