گنجواژهنامه آزادگنجایش gonj زنبور در پهلوی باستان، به معنا و تونمای اندوخته، یا ذخیره و گردآوری شده از هر چیز که دارای ارزش و سزاوار ذخیره کردن باشد، مانند گنچ فلزات گرانبها. ا
گنوواژهنامه آزادریشه ی واژه ی گنو، گنه میباشد و به معنی بد و ناپسند. گنو یعنی آن شخصی که گنه است. آن فرد بد.
خنگواژهنامه آزاد(kheng) به معنی بهانه گیری و آرام نگرفتن کودک. مثال:بچه خنگ شده بود بردمش پارک. توجه: خنگ به این معنی هیچ ارتباط معنایی باواژه (کودن) ندارد. (خِنگ) معمولاً با خ
خردمندواژهنامه آزادkheradmand:فردی که در پندارها / گفتارها / عملکردها در راستای علم (در تعریف علمی علم)و بدون توجه به منافع یا مصلحت های شخصی / صنفی / حزبی خودش ( بطور مستقل) ابرا
خطیکواژهنامه آزادخِطِیْک:(kheteik) در گویش گنابادی یعنی حذر داشتن ، از خود راضی ، بر خود نپسندیدن ، خودخواه || اَزْ خُ دِ خِطِیْک:(az kho de kheteik) در گویش گنابادی یعنی از خود
خلطواژهنامه آزادخِلِطْ:(khelet) در گویش گنابادی یعنی کیسه ، کیسه گونی ( این واژه معمولا همراه با واژه پِلِت بکار میرود)