وهرزواژهنامه آزادبسیار خسته ، بسیار کُند و آهسته نیکو آفریده شده وِهرِز (یا: وِهْریز ) یکی از سرداران انوشیروان است که در تیراندازی بغایت چیره دست بود. یک اسپهبد ایرانی اهل د
ارنبوتواژهنامه آزادبه موجود زشت روی یا صورتی زشت داشتن می گفتند. در قدیم گویا به موجودی می گفتند با جثۀ یک بز و چهره ای بسیار زشت و بدنی پشمالو که شکل میمون داشته.
جولمگواژهنامه آزادجولمگ یا جولنمگ , در گویش محلی همدانی به دختران کم سن و سال و بسیار شیطان می گفتند و در مورد پسران این واژه به کار نمی رفت . جولمگ شده کم اذیت کن.
کچالوواژهنامه آزاد(افغانستان) سیب زمینی. کچالو. [ کَ چا لو ] (فارسی افغانستان) مانند برخی واژگان دیگر، از هند وارد زبان فارسی دری شده؛ پیشوند «کج» یا «کچه» را به «آلو» اضافه کرد
بسیوارواژهنامه آزادبرابر و همارز مبالغه. صیغه مبالغه:ساخت بسیوار. نمونه:بسیوار آوردن/گفتن/کردن شایسته جایگاه داوری نیست.