گرگورواژهنامه آزاد(بنادر جنوب) نوعی دام کوچک، مانند سبد چوبی یا فلزی، که برای صید آبزیان به ویژه خرچنگ به کار می رود. معادل fish trap در انگلیسی.
پوست خرکنواژهنامه آزاددر گذشته در شهر همدان کارخانه تولید چرم وجود داشت و چرم مورد نیاز این کارخانه از حیواناتی مانند گاو اسب و خر و ... تهیه می شده است،کشاورزانی که خرهایشان پیر و ا
مالواجردواژهنامه آزادمالواجردی ترکیبی از مال( پول ثروت)+وا(آباد به لهجه محلی جرقویه)+ جرد(به معنی عربی شده گرد همان شهر) و مالورد همان ماءالورد است یعنی آب گل سرخ (به علت وجود چشمه
خالطورواژهنامه آزاددر رپ فارسی به خواننده ای گفته می شود که معمولاً آوازهایش بسیار بی معنی و پوچ است، برخلاف خوانندۀ رپ زیرزمینی که سعی دارد مشکلات جامعه را در قالب موسیقی بیان کن