گنوواژهنامه آزادریشه ی واژه ی گنو، گنه میباشد و به معنی بد و ناپسند. گنو یعنی آن شخصی که گنه است. آن فرد بد.
گرجینواژهنامه آزادگرجین دو تکه تخته بود که روی دو تا چوب می کوبیدند و زیر ان چند چرخ قرار می دادند که این چرخ ها اهنی و تیز بود ند . گرجین را به شانه گاو یا الاغ می بستند و گاو ی
گروناپذیرواژهنامه آزادگرو به معنای شرط است و گروناپذیر یعنی کسی که در پایان مسابقه شرط نخست و پیش از شروع را نمی پذیرد .مثلا کسی که نتایج انتخابات را نمی پذیرد گروناپذیر است . از حکی
فرهنگواژهنامه آزادفرهنگ مجموعه ای به هم پیوسته از دانش ها، آگاهی ها، تجربه ها، باورها،ارزش ها، هنجارها، ایستارها و مهارت های لازم و ضروری برای زندگی اعضای جامعه است. بدون فرهنگ ا
گندیسکلاواژهنامه آزادکندس . [ ک ُ دُ ] (اِ) بیخ گیاهی است . (آنندراج ). بیخ گیاهی که درون آن زرد و برونش سیاه و مقیی ٔ و مسهل و سفوف آن را چو به بینی کشند عطسه آورد. کلمه کلا (kala
کودکی در بر، قبائی سرخ داشتروزگاری زان خوشی خوش میگذاشتهمچو جان نیکو نگه میداشتشبهتر از لوزینه می پنداشتشهم ضیاع و هم عقارش می شمردهر زمان گرد و غبارش می ستردواژهنامه آزادکودکی در بر، قبائی سرخ داشت روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت همچو جان نیکو نگه میداشتش بهتر از لوزینه می پنداشتش هم ضیاع و هم عقارش می شمرد هر زمان گرد و غبارش می س