سیاست کیفریواژهنامه آزادآن دسته از اقدامات حكومت و دولت در جهت پيشگيري از وقوع جرم و درمان و بهبود وضع مجرمان
مشتکی عنهواژهنامه آزادمتضاد شاکی؛ متهم کیفری که از او شکایت شده است، کسی که شکایت کیفری علیه او در دادسرا و سپس دادگاه مطرح می شود.
لیفرجانواژهنامه آزادنام دهی در شهرستان قیروکارزین واقع در جنوب استان فارس که در ابتدا کیفرگون و بعضاً نفلگون هم می گفتند، چون، به قولی، در زمان های قدیم محلی برای کیفر دادن افراد م
دارالحربواژهنامه آزاددار الحرب به سرزمینی گفته می شود که کافران در آن سکونت دارند و احکام کفر در آن جا نافذ و جاری است. [۱] مقابل آن دار الاسلام قرار دارد.