کیارادواژهنامه آزادجوانمرد بزرگ پادشاه جوانمرد ، مرکب از کیا به معنای سلطان و پادشاه و راد به معنای جوانمرد
کیادختواژهنامه آزاددختر دارنده صفت کیا، دختر بزرگزاده، دختر با سیاست، دختر پرهیزکار، دختر زیرک، دختر مرزبان، دختر شاه
کیاواژهنامه آزاد(روستای خلار، استان فارس) کُیا؟ کجا؟ (گویش خلاری مرکب از بستکی و لاری و پهلوی است. این روستا در دو منزلی شمال غرب شیراز قرار دارد.)
کیارادواژهنامه آزادجوانمرد بزرگ پادشاه جوانمرد ، مرکب از کیا به معنای سلطان و پادشاه و راد به معنای جوانمرد
کیادختواژهنامه آزاددختر دارنده صفت کیا، دختر بزرگزاده، دختر با سیاست، دختر پرهیزکار، دختر زیرک، دختر مرزبان، دختر شاه
کیاواژهنامه آزاد(روستای خلار، استان فارس) کُیا؟ کجا؟ (گویش خلاری مرکب از بستکی و لاری و پهلوی است. این روستا در دو منزلی شمال غرب شیراز قرار دارد.)
بازکیاگورابواژهنامه آزادباز=بازی+کیا=حاکمان قدیم لاهیجان که درمسجد چهارپادشاه دفنند=گوراب=مرداب،سل،جایی که آب جمع می شود=جلگه ای که محل بزی چوگان حاکمان وقت بودند
نشیبلاخواژهنامه آزادجایی که دره زیاد دارد . در کتاب نقطویان و پسخانیان که تالیف صادق کیا هست یافت شد .