کومخواژهنامه آزادنوعي کفش مخصوص که جنس ان تيماج الوان بخصوص سبز است.شکل ظاهري کفش شبيه نعلين نوک برگشته ميباشد و رويه و کناره هاي کفش را با نخهاي ابريشمي رنگي رودوزي و گلدوزي مي
کوماسواژهنامه آزادنام طایفه ای است به همین اسم در دو روستای کوماس و مینه واقع در جنوب خرم آباد که نام خانوادگی این طایفه کوماس جودکی می باشد و در گویش محلی به طایفه کوماسی وند مع
کومورواژهنامه آزادفارسی کرمانی. با ضم ک و م بر وزن واژه (شتر) خوانده می شود و به معنی کوتاه اما فرز است. صفتی است که برای انسان و سایر جانوران به کار می رود. انسان اگر با این واژ
کومالارواژهنامه آزاد(ترکی) نام منطقه ای از باغات روستای سیاهپوش از توابع قزوین است؛ به معنی تجمع درختان (در اینجا منظور درختان زیتون) است. kumalar؛ به معنی تجمع و انباشت درختان در
کوماسواژهنامه آزادنام طایفه ای است به همین اسم در دو روستای کوماس و مینه واقع در جنوب خرم آباد که نام خانوادگی این طایفه کوماس جودکی می باشد و در گویش محلی به طایفه کوماسی وند مع
کومبزهواژهنامه آزاد(اصفهان، روستای هاردنگ) کمویزه، کومبیزه؛ میوه ای بین خربزه و خیار که شبیه طالبی یا گرمکِ نارس است، مزۀ آن شبیه خیار و بسیار خوش طعم است، و معمولاً با نمک خورده
آتش کومهواژهنامه آزادآتش کومَه:(تالشی) «آتش کومَه یا اٌتش کومَه»:آشپزخانه بیرون از خانه، کومه ای که در کنار خانه در آن آتش پخت و پز و تنور برپا کنند. بر اساس اینکه آتش با افروختن هی
کیمهواژهنامه آزاد(مازندرانی) کومه؛ کلبه های کوچکی که شکارچیان در محل های شکار دائمی می سازند، یا ماهیگیران در کنار دریا، یا کشاورزان در کنار مزارع بر پا می کنند. هر نوع کومۀ کوچ
بازار صیقل کومهواژهنامه آزاددر قدیم به دلیل شرایط استراتژیک محل عبور و مرور و استراحتگاه مسافران در کلبه هایی در آن منطقه بود و همچنین نعل های اسبان خود را صیقل مدادندو به مرور زمان دو کلم