کنگازواژهنامه آزادکلمه مرکب از کنگ و آز هست که آز معرب آژ میباشد و به معنی محلی برای پوست انداختن مار گویند. [ کَ ن گ] آز محله ای در اصفهان قبل از اسلام که به نو ثروتمندان معرو
کندانسورواژهنامه آزادبه معنی چگالنده یا وسیله ای که در آن عمل تبخیر انجام می شود و کاربرد آن در صنعت برق و نیروگاههای تولید انجام می باشد و بیشتر در مکانهایی که نیاز به سیستم خنک کن
کنگرانواژهنامه آزادروستایی ازتوابع اراک روستای کَنگَران در موقعیت "۳۷-۳۴ شمالی و"۵۱-۴۹ شرقی از بخش مرکزی شهرستان تفرش دهستان کوهپناه واقع شده است براساس آماری که در فروردین ۸۸ گرف
کنگرانواژهنامه آزادروستایی ازتوابع اراک روستای کَنگَران در موقعیت "۳۷-۳۴ شمالی و"۵۱-۴۹ شرقی از بخش مرکزی شهرستان تفرش دهستان کوهپناه واقع شده است براساس آماری که در فروردین ۸۸ گرف
کندانهواژهنامه آزاددر تنورهای گلی و زمینی برای بستن دهانه تنور و نگه داشتن گرمای داخل ان از دری گلی و دست ساز استفاده می کردند که به ان کندانه گویند.
کنگاورواژهنامه آزادشهر کنگاور. آبراهام والنتاین ویلیامز جکسون در کتاب ایران در گذشته و حال (13836) کنگاور را چنین معنی کرده است:تپه ماهورهایی که شهر کهن را احاطه کرده اند و بر بلن
فشواژهنامه آزادنام روستایی در یکی از شهر های کنگاور که جزء استان کرمانشاه است. یال اسب؛ اسم یکی از روستاهای کنگاور است.