کرمان جوبواژهنامه آزادروستایی در شمال قصرشیرین،در منطقۀ باویسی در استان کرمانشاه، در میانۀ قصرشیرین و خانقین عجم.
کرمانجیواژهنامه آزادلهجه ی غالب در زبان کردی که اکثر ساکنان شرق و جنوب شرقی آناتولی ،شمال سوریه قسمت هایی از شمال عراق ،قسمت هایی از آزربایجان غربی، خراسان شمالی ،کردهای قفقاز و پا
کارماناواژهنامه آزادکارمانا یا «کارمانیا» اسم مملکت کرمان است و بطلیموس [جغرافی دان یونانی] آن را منقسم به دو قسمت کرده:کرمان دایر، کرمان بایر. حد شمالی کرمان دایر، کرمان بایر بوده
کرانگینواژهنامه آزادفرین، حدی کرانگین . [ ک َ ن َ ] (ص نسبی) (از:کرانگ + ین) منسوب به کرانه. از کرانه. طرفی. جانبی. (فرهنگ فارسی معین):چون سه جزو ترکیب کنند یکی میانگین و دو کرانگی
بشنواژهنامه آزاد(کرمان و فارس) بشن به معنای تن و قامت انسان است. در کرمان مثلی هست که می گویند:خوشا باران که بر بشنم ببارد. در اصطلاح مردم سمیرم (فارس) بشن به معنای باریدن با
قوتی شدنواژهنامه آزاد(کرمانی، زرند) قُوتِی شدن:این اصطلاح در قدیم (تا حدود 1330ش) در منطقۀ زرند کرمان، دربارۀ کسی به کار می رفته که از شدت گرسنگی، وقتی بوی غذا به مشامش می رسیده، غش