کرگواژهنامه آزادمرغ ک به فتح یعنی مرغ (تاتی) مرغ. کَرک (پهلوی)؛ مرغ. (وزوانی؛ وزوان، میمه) کَرگ؛ مرغ.
کرک و پرواژهنامه آزاد(گرگانی) بال و پر. در استرآباد کنایه از اعتبار است؛ مثلاً وقتی می گویند:«فلانی کرک و پرش ریخت»، کنایه از بی اعتبار شدن فرد است.
کرهواژهنامه آزادبیماری هانتینگتون (ک ُ ر َ) (kora):به معنای پسره است ولی اصطلاحاً به جای "بابا"؛ "واقعاً"؛ "ای بابا" به کار می رود مثلاً در جمله ی "کره ول کو" یعنی "ای بابا ول
یاقوت حمویواژهنامه آزاددانشمند یونانی الاصل قرن هفتم هجری؛ ملقب به الشیخ الامام. در کودکی، او را در میان بردگان، به تاجر بغدادی مسلمانی فروختند که او را به مکتب خانه فرستاد تا از سواد
وهرزواژهنامه آزادبسیار خسته ، بسیار کُند و آهسته نیکو آفریده شده وِهرِز (یا: وِهْریز ) یکی از سرداران انوشیروان است که در تیراندازی بغایت چیره دست بود. یک اسپهبد ایرانی اهل د
بیدکواژهنامه آزادبیدک. کرفته شده از بادک است چون دهانه کوهی که مابین دو تا از روستاهای بیدک به نامهای تلخ آب سفلی بیدک و سرتنگ بیدک واقع شده باد خنکی از آن میوزید به بادک نامگذا