کتله خورواژهنامه آزادمکتله خور نام غاری است نزدیک شهرستان قیدار (خدابنده) که کتله یعنی قله و خور به معنی خورشید .قله خورشید تپه خورشید
کولهواژهنامه آزاد(شیرازی) کِوِلِه [keveleh]؛ خون بسته شدۀ خشک شده در محل زخم. || به طعنه، به چرک روی پوست نیز که به چشم آید _به ویژه چرک پشت دست و پا_ کوله گفته می شود.
کتله خورواژهنامه آزادمکتله خور نام غاری است نزدیک شهرستان قیدار (خدابنده) که کتله یعنی قله و خور به معنی خورشید .قله خورشید تپه خورشید
چمتاواژهنامه آزادکوله پشتی که چوپانان و کشاورزان نیز از آن بهره می برده اند. چمتا از جنس پشم و دست باف است. در حال حاضر یکی از صنایع دستی روستاهای توریستی اطراف را تشکیل می دهد.
کولهواژهنامه آزاد(شیرازی) کِوِلِه [keveleh]؛ خون بسته شدۀ خشک شده در محل زخم. || به طعنه، به چرک روی پوست نیز که به چشم آید _به ویژه چرک پشت دست و پا_ کوله گفته می شود.
تاس بقچهواژهنامه آزادوسایل همراه مثل کوله بار - وسایلی که داخل پارچه ای محکم می بندند و به سفر و دنبال کار می روند.