شارژرواژهنامه آزادباراکَن. می شود آکَننده و پر کنندۀ بار. برای نمونه، باراکَن باتری. برق یار (شارژ لوازم برقی). بَریار.
روژواژهنامه آزادخورشید روزها، ایام، به تشعشع نور خورشید که از لابلای برگ درختان دیده شود نیز می گویند اولین تشعشع نور خورشید هنگام طلوع
ژاماسبواژهنامه آزادژاماسب واژه پارسی از نام جاماسب تازی است و به این شوند (:دلیل) که تازیان وات "ژ" را نداشتند در گفته خود دگرگونی وات آشکار میکردند
وجدانواژهنامه آزادوجدان در گویش لکی منطقه غرب کشورمان از دو واژه وژ و دان می باشد که وژ به معنای خود و خویشتن است و دان نبز به معنای دانستن میباشد و با ترکیب این دو واژاه وژدان ح
صلیب سرخواژهنامه آزاد(صَ بِ سُ)؛ عنوان سازمانی بین المللی که برای کاهش آلام انسانی و حفظ و پیشرفت بهداشت عمومی، و برطبق موافقتنامۀ ژنو (1864) و همکاری 16 کشور و مساعی ژ.ه.دونان سویس