دژفرنودواژهنامه آزادمغلطه، مغالطه، سفسطه فرنود (برهان و دلیل) + پیشوند اوستایی دُژ یا دُش که واورنه و زشت و بد معنی میدهد
فرژامواژهنامه آزاد(پهلوی) فرژام و فرجام و فرجامینیتن؛ از پارسی باستان ظاهراً فرجامه از ریشه ٔ گم به معنی رفتن. (رک دهخدا:فرجام). هم معنی فرجام که سرانجام کار است.
فریژینواژهنامه آزاد(موسیقی) سومین مد کلیسایی که به طور پایه از نت می شروع می شود و یک فاصله اکتاو (هشتم درست) را طی می کند.
فورس ماژرواژهنامه آزادپیشامد ناگهانی-حادثه قهری-حادثه غیر قابل اجتناب-به معنای پیشامد ناگهانی نیز در عرف مردم به کار می رود
ژاماسبواژهنامه آزادژاماسب واژه پارسی از نام جاماسب تازی است و به این شوند (:دلیل) که تازیان وات "ژ" را نداشتند در گفته خود دگرگونی وات آشکار میکردند
وجدانواژهنامه آزادوجدان در گویش لکی منطقه غرب کشورمان از دو واژه وژ و دان می باشد که وژ به معنای خود و خویشتن است و دان نبز به معنای دانستن میباشد و با ترکیب این دو واژاه وژدان ح
صلیب سرخواژهنامه آزاد(صَ بِ سُ)؛ عنوان سازمانی بین المللی که برای کاهش آلام انسانی و حفظ و پیشرفت بهداشت عمومی، و برطبق موافقتنامۀ ژنو (1864) و همکاری 16 کشور و مساعی ژ.ه.دونان سویس