چمواژهنامه آزاددر زبان لری احتمالا از این واژه به معنی جا و مکان، یا به معنی چشمه استفاده می شده است ( در نام روستاها مانند:چم داوود - چم دیوان - چم چره - چم سنگر - چم باغ -..
آلامونواژهنامه آزاد(واژگان ساختۀ کاربران) (Alamon) الکترون. جزء نخست به چم (معنی) شرارۀ آتش، مه نورانى و درخشنده است. از این ریشه داریم:الو یا لهیب، و آلاو یا زبانۀ آتش. جزء دوم ب
سالوسواژهنامه آزادواژه ای یونانی که بعد از حملهٔ اسکندر وارد ادبیات ایران شده است. و به چم (معنی) شادان، چرب زبان، خوش گذران، فتان است. و از واژهٔ نهوسلوس و یا نحوسلوس و یا نحوسل
چمشکواژهنامه آزادروستای چمشک. چم به معنی دره یا زمین های هموار بین دو کوه است. در منطقۀ پلدختر، روستاهای زیادی هستند که اول اسمشان «چم» است، مثل چم انجیر، چم دیوان، چم مورد و چم
تقسیمواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) بخش. یکی از چهار کنش بنیادین شمارش (چهار عمل اصلی حساب) است که در آن شماره ای را بر شمارۀ دیگر می بخشند (بخش می کنند). "تقسیم