چپکیواژهنامه آزادمعکوس ــ متضاد ــ ناآشنا ــ نامأنوس ــ برخلاف عرف و آداب و رسوم یک جامعه و یا یک محیط (مکان) ـ برعکس ــ نادرست ـ بی راهه
چسکیواژهنامه آزادچُسْکی به ضم چ فارسی و سکون سین در گویش مردم استهبان استان فارس: کمی، اندکی، مقداری
چسکیواژهنامه آزادچُسْکی به ضم چ فارسی و سکون سین در گویش مردم استهبان استان فارس: کمی، اندکی، مقداری
ابرانگشتواژهنامه آزادظرف کو چکی که داخل آن اسفنجی قرار دارد و مقداری آب در آن ریخته شده وبرای تر کردن انگشت هنگام ورق زدن اوراق از آن استفاده می شود.
قیه سلطانواژهنامه آزاددر منطقه شهرستان کمیجان دو روستا به نام های سیجان و چلبی وجود دارد که در آن صخره بزرگی هست که مردم قدیم منطقه به آن ها تقدس خاصی قائل بودند و هر ساله مردم برای