کلاویزواژهنامه آزادباهم در گیر شدن، بر روی هم زدن، بهم چسپیدن. دیدم دو گنجشک باهم کلاویز شدند و گربه یی هردو را بلعید
پیونواژهنامه آزاد(گنابادی) پِیْوَنْ؛ متصل کردن، اتصال، وصل کردن، چسپاندن دو چیز به هم، پیوند زدن، پیوستن.
شرقواژهنامه آزادشِرَقْ (sheragh) در گویش گنابادی صدای برخورد اعضای بدن در هنگام کتک کاری یا ضربه خوردن را گویند ، چسپیدن ضربه ، اثر کردن ضربه ای که زده شده