چشم و چارواژهنامه آزاد[عا.] یه معنای چشم. «الآن دیگه چشم و چارم نمیبینه.» «اشک از چشم و چارم جاری بود.»
آچارواژهنامه آزاددَسچار؛ مهره چار، پیچار، دست افزار. از ادغام دست و چار ساخته شده است (چار واژه ای برگرفته از زبان پهلوی و به معنای افزار و چاره و راهکار است).
مستطیلواژهنامه آزاددرازچاری. به پارسی، «مربع» که چار بَرَش هم اندازه اند می شود «چاری». «مستطیل» که یک بَرَش درازتر از بَرِ همپهلو است می شود «درازچاری».
ضربواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) تاییدن (چون می گوییم دو دو تا چار تا). یکی از چار کنش بنیادین انگارش (چهار عمل اصلی ریاضی). (پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربرا