پیچ گشتیواژهنامه آزادپیچ گَشتی، صحیح پیچ گوشتی است یعنی ابزاری که برای گشتاور وارد کردن به پیچ استفاده می شود.
الاغواژهنامه آزادامروزه این واژه معادل خر (حیوان بارکش) است. مجازاً به آدم نفهم و کودن و بی شعور هم اطلاق می شود. الاغ در قدیم به اسب چاپار گفته می شد و به پیک و قاصد هم الاغ می
پیککواژهنامه آزادpikak پیک + اک نام محلی اقلیدفارس برای خوراکی چسفیلد (چسفیل) است که از تف دادن ذرت درست میشود چون حالت پوکی پیدا میکند و پوک در گویش محلی پیک گفته میشود به اضاف
گروناپذیرواژهنامه آزادگرو به معنای شرط است و گروناپذیر یعنی کسی که در پایان مسابقه شرط نخست و پیش از شروع را نمی پذیرد .مثلا کسی که نتایج انتخابات را نمی پذیرد گروناپذیر است . از حکی
دیرخوانواژهنامه آزاددر هفت پیکر به معنای کسی است که دیر دیگران را باز می خواند و سرزنش می کند . آسانگیر