پشنگهواژهنامه آزادپاشیدن آب به طور مثال وقتی ماشینی در آب رد شود و قطرات آب را به ما بپاشد می گوییم پشنگه شدیم پاشیدن مایعات به اطراف، ترشح با فشار ،مثل زمانی که سنگ در آب می افت
پشنگهواژهنامه آزادپاشیدن آب به طور مثال وقتی ماشینی در آب رد شود و قطرات آب را به ما بپاشد می گوییم پشنگه شدیم پاشیدن مایعات به اطراف، ترشح با فشار ،مثل زمانی که سنگ در آب می افت
فودنجانواژهنامه آزادفودَنجان به نظر می رسد این واژه مُعرَب واژه پودَنگان(پوتَنگان) باشد.البته در گویش محلی این واژه( پِتِنگو ) تلفظ می شود که اشاره به محلِّ رویش فراوان پونه دارد.ب
پاهنگ دارواژهنامه آزادمیزان در دو کفه ترازو، متوازن ، دارای آهنگ و وزن ،پاشنگ، پاسنگ ،پالهنگ وزنه ای که روی ترازو قرار میدادند