پلیدنواژهنامه آزادپُلیدن، با جذب آب متورم شدن، آماسیدن، بیشتر برای دانه ها به کار می رورد که با آبگیری می پُلند.
پاید(payad)واژهنامه آزادپابرجا ماندن , پایدار ماندن,مثال (تردید و دودلی تان دیری نمی پاید) حراست کردن , زیر نظر داشتن, مثال (چوپان درحال پایدن گوسفندان بود که گرگ به گله حمله کرد )زیرن
پایدانواژهنامه آزادرکاب دوچرخه . جای پا روی دو اهرمی که دوپا روی آ ن فشار می آورد که چرخ ها بچرخند و دوچرخه به حرکت در آید پایدان _ با «ی» و « ن » ساکن
دلیدنواژهنامه آزاد(دلیدن بر وزن پریدن) به معنای حرکت غیر ارادی پلک چشم راگویند. حرکت غیر عادی پلک چشم-به اصطلاح مور مور کردن پلک چشم-لرزش غیر ارادی پلک چشم -دلیدن بر وزن پریدن،
وجواژهنامه آزادوج از واژه های هندواروپایی است، و این زبان واژه های مشترکی در پارسی باستان و اوستایی و پارتی و پارسی میانه دارد. واژۀ وج در موارد مختلف به صورت وش و وز نیز ظاهر
تنگلهواژهنامه آزادتونگله- ا.tongele:کوزه ، ظرف دسته دار یا بی دسته سفالین یا شیشه ای که برای نگه داری آب از آن استفاده می شود. همین پسوند که در تنگله به کار رفته است برای کوچک کر