پشنگهواژهنامه آزادپاشیدن آب به طور مثال وقتی ماشینی در آب رد شود و قطرات آب را به ما بپاشد می گوییم پشنگه شدیم پاشیدن مایعات به اطراف، ترشح با فشار ،مثل زمانی که سنگ در آب می افت
شولگیرواژهنامه آزادقطعه ای پلاستیکی در زیر گلگیر خودرو که برای جلوگیری از پاشیدن آب و گل به بدنه و گلگیر میشود.
لوباسواژهنامه آزادلباس،هرچه درپوشند،پوشیدنی،پوشاک،پوشش،بالاپوش وجامه می باشدکه درمناطقی از خراسان رضوی وسبزوارلوباس تلفظ می شود لباس،پوشاک لباس،هرچه درپوشند،پوشیدنی،پوشاک،پوشش،با
تلکواژهنامه آزادتُلُکْ (tolok) در گویش گنابادی یعنی شکستن ، صدای شکستن چیزی ، از هم پاشیدن || تِلِکَ (teleka) در گویش گنابادی یعنی غارت ، سرقت ، بردن مال دیگری با فریب و کلک ی
پیشینگواژهنامه آزاددر لهجه کاشمری به معنای ریخته شدن آب و دیگر مایعات است. در لهجه مشهدی به معنای ریخته شدن آب و دیگر مایعات است. معادل: پاشیدن