مانورچیواژهنامه آزادکارگر یا تکنسین مانور که در هنگام کوپل یا دکوپل ( جدا سازی و یا وصل کردن واگنها به یکدیگر) واگنهای قطار هماهنگی های لازم را با لکومتیو ران یا راهبر قطار انجام م
پیونواژهنامه آزاد(گنابادی) پِیْوَنْ؛ متصل کردن، اتصال، وصل کردن، چسپاندن دو چیز به هم، پیوند زدن، پیوستن.
روازواژهنامه آزاددو رشته زنجیر که یوغ گاو را به مَلَه یا آلات شخم زنی یا زَنِوَز وصل می کرد (مله تخته ای بود که _قبل و بعد از آبیاری زمین کشاورزی_ برای هموار کردن زمین استفاده م
plug and playواژهنامه آزاد(واژۀ پیشنهادی کاربران) بَندوکار، بند و کار. دستگاههای "بَندوکار" پس از وصل به یک رایانه، بی نیاز به خاموش و روشن کردن رایانه کار می کنند. برای نمونه، موشی های
پینوپروکواژهنامه آزادوصله کردن - وصله پینه کردن - دوخت ودوز - تکه هایی از پارچه های مختلف - از خرده وریزه های پارچه های مختلف ورنگارنگ بقچه ویا جامه ای دوختن - به هم دوختن چند جزء م