ورگواژهنامه آزادگرگ در گویش مردم رامسر یا همان سخت سر؛ در لهجه ی هورامی نیز به همان معنای گرگ است البته اصل این واژه، اوستائی است و در همان معنی. (وزوانی؛ وزوان، میمه) وَرگ؛ گر
ورواژهنامه آزاد(با کسره و) کنار - جنب - بغل وَر، در زبان اوستایی پهلوی یعنی تن دادن به آزمایش با آتش Werrبا تشدید ر به معنای گیج وَر:(war) در گویش گنابادی یعنی طرف ، جهت ،
ورزواژهنامه آزادوِرْز:(werz) در گویش گنابادی یعنی مشت و مال ، ماساژ ، با پا لَگَد کردن ، || آدم سریع را هم ورز گویند ، سریع
ورگواژهنامه آزادگرگ در گویش مردم رامسر یا همان سخت سر؛ در لهجه ی هورامی نیز به همان معنای گرگ است البته اصل این واژه، اوستائی است و در همان معنی. (وزوانی؛ وزوان، میمه) وَرگ؛ گر
پندومواژهنامه آزادورم (لری بویراحمدی) ورم کردن اعضای بدن مثل دست و پا. (رک. «پندام» در معین و عمید.)
ورواژهنامه آزاد(با کسره و) کنار - جنب - بغل وَر، در زبان اوستایی پهلوی یعنی تن دادن به آزمایش با آتش Werrبا تشدید ر به معنای گیج وَر:(war) در گویش گنابادی یعنی طرف ، جهت ،