وردواژهنامه آزادوَرِّدَ:(warreda) در گویش گنابادی یعنی دنبال کردن ، تعقیب کردن ، دویدن دنبال کسی || وردْ:(werd) در گویش گنابادی یعنی طلسم ، جادو ، نفرین خوانی
وردیدواژهنامه آزادتکه های زاید چربی در گوشت گوسفند که در طب قدیم اعتقاد داشتند اگر انسان بخورد در بدن انسان تکثیر خواهد شد
وردآوردواژهنامه آزادآورد و بُرد - جابجایی- ترابری -حمل و نقل- نقل و انتقال-نام منطقه ای در نزدیکی تهران و کرج
متغیرواژهنامه آزادورده (وَردِه). برابر پارسی برای متغیر در انگارش (ریاضیات) همانا ورده است. آن از ریشه های وردیدن (تغییر کردن) و ورداندن (تغییر دادن) در زبان پهلوی می آید. آن هم
variable capacitorواژهنامه آزادوَرداَنبارِه، اَنبارِۀ وَردَندِه. به چَمِ (معنیِ) انباره ای (خازنی) که می وَردَد (تغییر می کند) یا «خازنِ متغیر».
variable resistorواژهنامه آزادوَردویسِه، ویسِۀ وَردَندِه. به چَمِ (معنیِ) ویسِه ای (مقاومتی) که می وَردَد (تغییر می کند) یا «مقاومتِ متغیر».
مقاومت متغیرواژهنامه آزادوَردویسِه، ویسِۀ وَردَندِه. (زبانزدِ دانشی). به چَمِ (معنیِ) ویسِه ای (مقاومتی) که می وَردَد (تغییر می کند).