هلیدنواژهنامه آزادهشتن , گذاشتن , فروگذاشتن , واگذاشتن , هلیدن (مصدر) گذاشتن فروگذاشتن واگذاشتن رهاکردن:((درختی که اکنون گرفتست پای بنیروی شخصی درژید زجای . وگرهمچنان روزگاری هل
هریدنواژهنامه آزاد(بخش خفر، جهرم، استان فارس ) هَریدَن؛ آرد کردن، سابیدن. مثال:«داریم می ریم گندم بهریم.» یعنی:«داریم می رویم گندم را آرد کنیم.»
هلیدنواژهنامه آزادهشتن , گذاشتن , فروگذاشتن , واگذاشتن , هلیدن (مصدر) گذاشتن فروگذاشتن واگذاشتن رهاکردن:((درختی که اکنون گرفتست پای بنیروی شخصی درژید زجای . وگرهمچنان روزگاری هل
هریدنواژهنامه آزاد(بخش خفر، جهرم، استان فارس ) هَریدَن؛ آرد کردن، سابیدن. مثال:«داریم می ریم گندم بهریم.» یعنی:«داریم می رویم گندم را آرد کنیم.»
بهرواژهنامه آزاد(بندری) بِهر یا بِحر به معنی بگذار، قرار بده؛ مترادف بِهِل، از مصدر هلیدن. نصىیب، بهره.