نگارواژهنامه آزاد۱.نقش٬نقاشی ۲.نقشی که از حنا بر دست و پای محبوب کنند. ۳.تحریر ۴.بت٬ صنم ۵. معشوق٬ محبوب نقش تصویر
نگلهواژهنامه آزاد(جنوب ایران) واحدی از کالا با مفهومی وسیع تر از پالت و عدل؛ به این معنا که به واحد کالاهای بسته بندی نشده مثل یک شاخه تیر آهن یا یک شمش فلزی سنگین یا یک دستگاه
النگارواژهنامه آزاد(alengar) النگاربه معنی معطل. مانند جمله آموکوجای سه ساعته النگارمون کردی؟ (اِلِنگار) لنگ یا معطل کسی یا چیزی شدن
کچالوواژهنامه آزاد(افغانستان) سیب زمینی. کچالو. [ کَ چا لو ] (فارسی افغانستان) مانند برخی واژگان دیگر، از هند وارد زبان فارسی دری شده؛ پیشوند «کج» یا «کچه» را به «آلو» اضافه کرد
ترکستنواژهنامه آزادخرامیدن. در بختیاریِ امروزی و پارسی باستان به معنای خرامیدن یا با ناز آرام راه رفتن است. داریوش بزرگ در سنگ نگاره اش در مصر ، از تندیس خود که با کشتی به سوی ایر
آتش کومهواژهنامه آزادآتش کومَه:(تالشی) «آتش کومَه یا اٌتش کومَه»:آشپزخانه بیرون از خانه، کومه ای که در کنار خانه در آن آتش پخت و پز و تنور برپا کنند. بر اساس اینکه آتش با افروختن هی