نازگواژهنامه آزادناخن. نَازگُ (نَازگو) جمعش. الف بین آ و اَ تلفظ می شود مانند الف عربی در ناصر یا نار. به سکون زاء و گاف. این واژه متروک شده و کمتر کسی آن را به کار می برد. مثال
صلاح الدین ایوبیواژهنامه آزادابوالمظفر، صلاح الدین یوسف بن ایوب بن شاذی بن مروان بن یعقوب دُوِینی تکرینی، ملقب به صلاح الدین ایوبی (به کردی:سەلاحەدینی ئەییووبی)، در سال ۵۳۲ هجری قمری در تکر
داد از خویشتن دادنواژهنامه آزادداد از خویشتن دادن؛ کاری را به طور کامل انجام دادن. مثال: «و اندر همه کاری داد از خویشتن بده که هر که داد از خویشتن بدهد از داور مستغنی باشد.» (قابوس نامه)؛ داد
حسیبتواژهنامه آزادحسيب.[حَ] (ع ص، اِ) شماركننده. (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل) (منتهى الارب). شمارگر. حسابكننده. (غياث). شمارگير. (منتهى الارب). شمرنده. شماركن. (السامى فى الاسام
افغانواژهنامه آزادفریاد، فغان، ناله، زاری، غوغا، فریاد از درد مصیبتی. همچنان نام قبیله یی است در مناطق مرزی بین افغانستان و پاکستان که شکل معرب اوغان می باشد شمع دل دمسازم بنشست