کسوهواژهنامه آزاددر لغت:به کسر و ضم کاف و سکون سین و فتح واو از ریشه "کسو" به معنای لباس و پوشاک است. در فقه:به هر آنچه که مایه پوشش عرفی بدن فرد به گونه ای باشد که امکان رویت آ
قراردادیواژهنامه آزادبه اعتبار قرارداد، مقررشده، تثبیتی، موقتی امر قراردادی: امری که به نحو قرارداد صورت می گیرد. کارمند قراردادی: کارمندی که طبق قرارداد کاری انجام می دهد، کارمند ی
خارج نویس کردنواژهنامه آزادمیتوانید به عنوان مثال ماده 57 قانون آیین دادرسی مدنی را در ذیل معنای نگاشته شده برای اصطلاح مذبور استفاده کنید. ماده 57 به قرار ذیل است: ماده ۵۷ـ خواهان باید
برخودگوواژهنامه آزادمقر ، معترف ، اقرارکننده ، کسی که علیه خویش سخنی بگوید مانند کسی که به بدهکار بودن یا انجام بزه از سوی خویش اقرار کند ، خستو کننده .
روتینواژهنامه آزادکاری که به طور منظم یا به طور معمول و مکرر انجام می شود کاری که به طور معمول و مکرر انجام میشود