مخلطتواژهنامه آزادبا هم آمیزش و معاشرت داشتن؛ ( مصدر) آمیزش کردن با کسی معاشرت کردن . مباشرت کردن؛ (اسم) آمیزش:مرا در عهد جوانی با جوانی اتفاق مخلطت بود و صدق مودت . آرمش جماع. م
مونتواژهنامه آزاد(مؤنت) (مُ ن نَ ) رنج و زحمت ، خرجی و قوت . حاکم این سخن را عظیم بپسندید و اسباب معاش یاران فرمود تا بر قاعده ماضی مهیا دارند و مؤنت ایام تعطیل وفا کنند..(گلستا
ابدیارواژهنامه آزاد1- یار ابدی، دوست دایمی، محبوب بی نهایت، معشوق ابدی دوستی بی انتها، همدم همیشگی، دلداده ابدی، معاشر همیشگی، پشتیبان دایمی، همنشین دایمی، دستگیردایمی، 2- دوستی ج
کیسار ورزلواژهنامه آزادروستایی با فاصلۀ ٨ کیلومتر تا رشت؛ نزدیک ترین روستا به ایستگاه مرکزی راه آهن گیلان است. در حال حاضر (1395) صد و بیست خانوار در آن زندگی، و از طریق کشاورزی و دام
کزدانواژهنامه آزادنام دهی است در شهرستان زیباک بدخشان، یک درۀ زیبا و سبرسبز با آب و هوای گوارا و چشمه سارهای نقره گون. در این دهکده در حدود 40 خانوار زندگی می کنند که همه از نسل